معنی خرمای نارس
حل جدول
لغت نامه دهخدا
نارس. [رَ] (ن مف مرکب) میوه ٔ خام و نرسیده. (انجمن آرا). میوه ٔ خام و شراب خام که قابل خوردن نباشد و گاهی بر گلهای ناشکفته نیز اطلاق کنند. (آنندراج). چیزی که نرسیده و پخته نشده باشد.کامل نشده. خام. به حد کمال نرسیده. (ناظم الاطباء). نارسیده. نرسیده. خام. فج. کال. ناپخته:
همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش
میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست.
قدسی (از آنندراج).
نرگس اکثر از چمن نارس به نرگسدان رود
در غریبی بیشتر طبع سخنور خورده آب.
محمد سعید اشرف (از آنندراج).
خرمای اربو
خرمای اربو. [خ ُ ی ِ اَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خرمالو. خرمای اربه. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به اربه شود.
خرمای اربه
خرمای اربه. [خ ُی ِ اَ ب َ / ب ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خرمالو. خرمای اربو. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به اربه شود.
فرهنگ معین
(رَ) (ص مف.) کال، نپخته.
مترادف و متضاد زبان فارسی
خام، کال، نپخته،
(متضاد) پخته، رسا
گویش مازندرانی
میوه نرسیده – کال
فرهنگ فارسی هوشیار
میوه خام و نرسیده، بحد کمال نرسیده
فارسی به آلمانی
Grün, Roh
فرهنگ عمید
نارسیده، نرسیده،
میوۀ خام، کال،
فارسی به عربی
اخضر، جنینی، خام، غیر ناضج
معادل ابجد
1162